سانحه هوایی هواپیمای "ای تی آر" تهران به یاسوج ، به یک معمای پیچیده از سقوط تا وضعیت عملیات جستجو برای یافتن قربانیان تبدیل شده است.
اما پس از پیدا شدن محل حادثه، اقدامات زیادی برای وزود به منطقه سقوط صورت گرفت که متاسفانه تاکنون نتیجه آن به بازگرداندن کامل پیکر قربانیان و البته پیدا شدن جعبه سیاه هواپیما منجر نشده است . اما در روز دوم که محل حادثه مشخص شد گروه هایی به منطقه اعزام شدند که توانستند تکه هایی از اجساد جانباختگان را پیدا کنند و البته به دلیل وضعیت سخت و مسافت طولانی مجبور شدند یک شب در آن محل کمپ موقتی محیا و شب را در کنار لاشه هواپیما بمانند.
آنچه در ادامه می خوانیم ، گفتگوی یکی از امدادگرانی است که یک شب را در کنار لاشه هواپیما و پیکر جانباختگان سپری کرده است.
این موضوع در رسانه های به این گونه منتشر شده است :هوا تاریک شده بود که به محل حادثه Incident رسیدند. کولهبار خود را بسته بودند و برای کمک به دل خطر زدند تا شاید بتوانند تسکینی باشند برای دل داغدیدگان حادثه سقوط Fall هواپیما؛ هیچچیز و هیچکس نتوانست آنها را از تصمیمشان منصرف کند. سه روز است که خبرهای بدی از شرایط جوی نامناسب و خطرناک محل حادثه به گوش میرسد؛ با این حال این تیم ١٦نفره منصرف نشدند. رفتند تا پیکر آسمانیها را پیدا کنند و تحویل خانوادههایشان بدهند، اما زمانی که رسیدند دیگر هوا تاریک شده بود و امکان جستوجو وجود نداشت.
برای همین شب را در همان منطقه پرخطر به صبح رساندند. خطر را به جان خریدند اما کمک و دست یاری تنها چیزی بود که برایشان اهمیت داشت. در میان برف و بوران پیکر برخی سرنشینان را پیدا کردند و به پایین انتقال دادند. هاشم کاشفی ٣١ساله که از امدادگران این تیم یاریرسان است، درباره جزییات این ماموریت سخت توضیحاتی میدهد.
دقیقا چند نفر و از کدام ارگانها بودید؟
ما کلا ١٦نفر بودیم. ٧ نفر از هلالاحمر استان فارس، ٣ نفر از استان اصفهان، یک نیروی محلی و یک نفر از تهران، یکنفر از کهگیلویه و بویراحمد و ٣ نفر هم از ارتش.
چه زمانی به محل حادثه رسیدید؟
وقتی رسیدیم هوا داشت تاریک میشد و شرایط بدتر شده بود. برای همین نتوانستیم عملیات جستوجو را آغاز کنیم.
خودتان خواستید که شب را در آنجا بمانید؟
وقتی رسیدیم اجساد را جمع کردیم که هوا تاریک شد. قرار شد شب را بمانیم تا صبح که هوا روشن شد کارمان را آغاز کنیم.
سخت نبود؟
وحشتناک بود. شرایط خیلی بد بود. برف و بوران و باد میآمد. سرد بود. آنقدر سرد که حتی نتوانستیم یک لحظه هم بخوابیم. از سرما فقط لرزیدیم. کمپ زدیم و وسایلمان بیرون بود. آنقدر هوا بد بود که صبح وقتی از کمپ بیرون آمدیم، وسایلمان زیر برف رفته و ناپدید شده بود.
چه زمانی عملیات جستوجو را آغاز کردید؟
ساعت ٨ صبح بود که به منطقه رفتیم و عملیات آغاز شد.
وضعیت چطور بود؟
وضعیت وحشتناکی بود. از طرفی شرایط آبوهوا بد بود؛ برف میآمد و هوا هم بشدت سرد بود. از طرف دیگر هم اجساد در شرایط نامناسبی قرار داشتند و با پیداشدن آنها حال روحی خودمان هم بد شد. با پیداشدن هر کدام از این پیکرها اشک میریختیم. امیدواریم خداوند به خانوادههای آنها صبر زیادی بدهد تا بتوانند این مصیبت را تحمل کنند.
با چه وسیلهای به محل حادثه رفتید؟
با بالگرد رفتیم. در ارتفاع ٣٩٥٠متری پیاده شدیم؛ دو بار بالگرد رفت و برگشت و ما را به محل حادثه رساند.
وقتی پیکرها پیدا شد چطور آنها را به پایین منتقل کردید؟
برخی از اجساد را با بالگرد منتقل کردیم. یکسری از پیکرها را هم خودمان به صورت زمینی به پایین منتقل کردیم؛ خیلی سخت بود و پس از کاورکردن اجساد، آنها را خودمان به پایین آوردیم.
با وجود سختی شرایط محل، از کار خود منصرف نشدید؟
نه اصلا؛ ما قصدمان فقط کمک به خانواده قربانیها بود. میخواستیم با این کار دلهایشان تسکینی یابد. با وجود اینکه اخبار بسیار منفی از محل حادثه به گوش میرسید و ما با جانمان بازی میکردیم، ولی از کار خود منصرف نشدیم. ما فقط به کمک فکر میکردیم. میخواستیم هر طور شده این عملیات را انجام دهیم؛ هیچچیز و هیچکس نتوانست ما را منصرف کند.
خطر ریزش بهمن وجود نداشت؟
تیم استان فارس متشکل از ٣ کوهنورد و ٤ اسکیباز بود که من یکی از آنها بودم. کوهنوردانمان درواقع هیمالیانورد بودند و به این مناطق آشنایی زیادی داشتند؛ تجربهشان هم بسیار بالا بود. برای همین مسیرهایی را میرفتیم که در آنجا خطر ریزش بهمن وجود نداشت. اسکیبازهایمان هم اجساد را به صورت زمینی منتقل میکردند.
از چه منطقهای عبور کردید؟
بالگرد ما را از دره نول شمالی به منطقه برد و ما از دره نول شرقی به محل حادثه رفتیم و از خطر ریزش بهمن به دور بودیم.
محمد عزیزمنش نیز یکی دیگر از امدادگرانی است که در این تیم حضور داشت و با کمک همتیمیهایش خطر را به جان خرید و ماموریتی سخت را اجرا کرد. او ١٥ سالی میشود عضو فعال جمعیت هلالاحمر شهرستان سپیدان است؛ با وجود اشکهای همسرش باز هم از تصمیمش منصرف نشد. رفت و با شرایط پرخطر ماموریتش را اجرا کرد. او نیز درباره آن شب سخت گفت.
با توجه به شرایط سخت منطقه از تصمیمتان منصرف نشدید؟
نه؛ من میخواستم کمک کنم. تنها دل خانوادههای قربانیان برایم مهم بود؛ فقط به آنها فکر میکردم. حتی هنگام رفتن همسرم گریه کرد و از من خواست که منصرف شوم؛ میترسید بلایی سرم بیاید. میگفت داری با جانت بازی میکنی؛ ولی قبول نکردم حتی اشکهای او هم مانع نشد. این حادثه Incident خیلی وحشتناک و دردناک بود و ما به عنوان هموطن باید هر کمکی که از دستمان برمیآید، انجام دهیم. وقتی دیدم میتوانم در یاریرساندن به خانوادهها سهیم باشم و کمکی از دستم برمیآید، تصمیم گرفتم هر طور شده آن را انجام دهم.
چه زمانی به محل پیکرها رسیدید؟
ساعت ٨ صبح از کمپ راه افتادیم و ساعت ١٠ به محل رسیدیم. وقتی وارد کوهستان شدیم، اول لاشه هواپیما را دیدیم؛ حادثه خیلی وحشتناک بود، درواقع یک فاجعه بود. هواپیما قطعه قطعه شده بود. همان جا عملیات جستوجو را آغاز کردیم؛ از صد متری اجساد قابل رویت بودند. به پیکر چند نفر از سرنشینان در کنار لاشه هواپیما دسترسی پیدا کردیم.
شرایط جوی چطور بود؟
باد و طوفان بود. سرد بود و سرما به استخوانمان رسیده بود؛ شرایط واقعا نامناسب و وحشتناک بود.
هنگام انتقال اجساد با مشکل مواجه نشدید؟
من خودم جزو اسکیبازهای گروه بودم. وقتی پیکرها را پیدا کردیم، یکسری از آنها را تحویل بالگرد دادیم تا به پایین منتقل شوند. بقیه را هم خودمان کاور کردیم و به پایین آوردیم. ما اسکیبازها مسئول انتقال اجساد بودیم. وقتی آنها را منتقل میکردیم به خاطر اینکه روی اسکی بودیم و از پیادهها جلو میزدیم، هرازگاهی میایستادیم تا بقیه با ما همراه شوند. نمیخواستیم اتفاق بدتری بیفتد.
وقتی عملیات تمام شد همه شما با هم از آن منطقه خارج شدید؟
وقتی ما به سمت پایین حرکت کردیم، تیم هلالاحمر اصفهان و نیروهای ارتش بالا در منطقه ماندند و دوباره عملیات جستوجو را ادامه دادند.
چه ساعتی به پایین رسیدید؟
ساعت یک بود که رسیدیم. عملیات سختی بود. تمام شب را تا صبح نخوابیدیم و از سرما لرزیدیم، ولی تمام فکرمان آرامش خاطر خانوادههای این قربانیها بود.