کد خبر: ۹۳۴۱۸
تاریخ انتشار: ۲۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۹:۳۳ 12 September 2015

نام كتاب: روزگار فراموش شده

نام نويسنده: مهدي رضايي

ناشر: شهرستان ادب؛ 1393

يكي از ‍‍ژانرهاي مهم ادبيات رمان تاريخي است. همانطور كه رمان نويسي سابقه كوتاهي دارد پيشينه رمان نويسي تاريخي كوتاه تر از آنهم است. عده اي با دست مايه قرار دادن تاريخ رمان نوشته اند مانند رمان هاي تاريخي جرجي زيدان و در ايران منوچهر مطيعي كه بيشترين بار رمان بر دوش تاريخ است و عده ديگري رمان هاي خود را نوشته اند و فقط از تاريخ به عنوان چاشني استفاده نموده اند تا حلاوت خاصي به رمان خود بزنند مانند بينوايان و يا نودوسه ويكتور هوگو و در ايران سال هاي ابري علي اشرف درويشان و يا آواز كشتگان رضا براهني.

مهدي رضايي از رمان نويسان جوان ايراني است كه سومين كتاب خود را با دست مايه قراردادن انقلاب بر اساس وقايع انقلاب نوشته است. رمان رضايي مانند رمان هايي كه با دست مايه قرار دادن تاريخ نوشته مي شود بيشتر رمان است تا تاريخ و در واقع در دسته بندي دوم قرار مي گيرد.

نويسندگان نسل اول انقلاب كه در مورد انقلاب نوشته اند خودشان انقلاب را با گوشت و پوست لمس كرده اند و احياناً مزه زندان و تبعيد را هم چشيده اند و رماني كه نوشته اند وقايعي است بر اساس تاريخ و مستند بر تجربيات شخصي بنابر اين خاطرات دست اولي است از سرگذشت نويسنده ايي كه خود جزبه جز انقلاب را تجربه نموده و آن را بر روي كاغذ آورده است مانند لحظه هاي انقلاب محمود گلابدره اي.

ولي آقاي رضايي كه از نسل دوم انقلاب است و متولد سال شصت و دو بنابر اين خاطراتي كه از ساواك و شكنجه گاه هاي آن نقل مي كند همه و همه بر اساس شنيده ها و خوانده هاي خودش است بنابر اين خواننده نبايد انتظار يك داستان كاملا رئال و بر اساس تجربيات نويسنده را داشته باشد.

و حال با اين مقدمات بپردازيم به رمان روزگار فراموش شده:

1. يكي از مهم ترين ايرادات كتاب ذكر تاريخ هاي دقيقي است كه براي وقايع ذكر مي شود در حالي كه آنهايي كه با تاريخ قبل از انقلاب آشنا هستند به خوبي مي دانند كه هيچكدام از تاريخ ها نمي تواند درست باشد و اصلاً بروكراسي اداري حاكم بر ادارات اجازه چنين دقتي و سرعتی را نمي داد.

در تاريخ 25-9-57فردي به اسم رضا در شهر قم دستگير مي شود و در همان شب تحويل ساواك تهران مي شود و در همان شب شكنجه مي شود و صبح همان شب نامه چندين صفحه ايي در مورد شكنجه او و افرادي كه لو رفته اند توسط ساواك تهيه مي شود و درست دو سه ماه بعد اين گزارش به دست خود فرد شكنجه شده مي افتد و كل ماجرا را متوجه مي شود.

آنهايي كه تاريخ قبل از انقلاب را درک کرده اند كاملاً واقفند كه در بيست و پنج آذر ساوك كاملاً از هم پاشيده بود و امكان گرفتن يك نفر و شكنجه او اصلاً وجود نداشت و بروكراسي حاكم بر ادارات كه يكي از آنها هم ساواك بود امكان چنين دقتي وجود نداشت كه در همان شب هم گزارش جامع و مانعي تهيه شود و آن گزارش هم درست چند هفته بعد درست به دست خود فرد مورد نظر برسد.

كل گزارش چند صفحه ايي ساواك كه اسم ماموران و تمام وقايع را مو به مو ذكر مي كند نشانگر بي اطلاعي نويسنده از مسايل امنيتي است كه نمي داند تمام ماموران داراي كد و رمز بودند و هرگز در گزارشات اطلاعاتی به صورت داستاني به وقايع اشاره نمي شود.

2. نويسنده از تبيين گروه هاي كه انقلاب را به پيروزي رساندند كاملاً بي اطلاع است انقلاب در اثر سعي و كوشش گروه هاي بسيار زيادي از جمله فداييان خلق، مجاهدين خلق، توده اي ها و ماركسيست ها به ثمر رسيد كه در بين اين گروه ها افراد مذهبي نقش اول را در جمع آوري و هدايت مردم داشتند كه خود اين افراد مذهبي به دسته هاي مختلفي چون نهضت آزادي و گروه هاي خط امامي تقسيم مي شدند كه بعداً اين گروهك ها با گرفتن خط مشي مسلحانه از جريان انقلاب حذف شدند.

و حال برسيم به اطلاعاتي كه نويسنده از اين گروه ها مي دهد:

"...اما در و ديوار خانه امن آن ها پر بود از عكس هاي ماركس و كتاب هايي كه پر بود از ايده هاي مزخرف غربي و كمونيست"(ص بيست و دو)

ما در كل رمان اين افراد را با چند اسلحه و چند اسم مي شناسيم و حتي نام گروه شان را نمي دانيم.

3. رمان فقط داراي چند اسم هست افراد خوب سيد هستند و حاجي و افراد بد هم مازيار هستند و مريم. دريغ از كالبدشكافي روحي و رواني انسان ها و علت بد بودن و يا خوب بودن.

صاحب اين قلم به ضرس قاطع معتقد است كه با رديف كردن چند وقايع و چند اسم نمي توان رمان نوشت كالبدشكافي مزاج ها و روانشناسي افراد علت نضج يك رمان است يك رمان خوب به شخصيت بد داستان هم با ديده نفرت نمي نگرد او با گرفتن عكس هاي دقيق از پس زمينه افراد بد باعث برملا شدن زمينه هاي اجتماعي به وجود آمدن افراد بد مي شود. رمان خوب به نوعي رفتارشناسي افراد است.

اگر دن كيشوت جاودانه مي شود و يا ‍ژان والژان، تنها به خاطر وقايع پرهيجان آنها نيست بلكه ما با يك شخصيت كاملاً زنده و جاندار آشنا مي شويم و براي هميشه بدي و خوبي آنها در ذهن مان جاويدان مي ماند. چرخش ژان والژان از يك شخصيت بد به يك شخصيت خوب در طي وقايع كاملاً توجيه پذير اتفاق مي افتد نه در اثر يك گردش قلمي نويسنده.

رمان دارای سه نوع آدم هست یا خوب خوب هستند، سید کریم و بچه های مسجد ؛ یا کلاً بد هستند مثل ساواکی ها و گروه صاد که قبل از انقلاب اسلحه بدستند و بعد از انقلاب خودشان را به زور داخل کمیته کرده اند و از مردم اخاذی می کنند و دسته سومی هستند مثل اسحاق که برای انتقام برادرش که در کل رمان از او یک اسم می شنویم اسماعیل داخل گروه صاد می شود و بعد از شناختن آنها دوباره به به بچه های مسجد می پیوندد.

صاحب این قلم اگر بخواهد به تیپ شناسی گروه های قبل از انقلاب بپردازد راه بسیار دشواری را برای خود اتخاذ می کند که نه سوادش را دارد نه مجالش را ولی بی شک شناخت گروه ها و ساده کردن قضیه مانند رمان اقای رضایی اینچنین هم کار ساده ای نیست در بین گروه های چپ انسان های بسیار پاکبازی بودند که با اخلاص تمام و با شناخت تمام اسلحه گرفتند و رفتند و انقلاب مدیون و وامدار خون آنهاست.

آقای رضایی با تمام کردن هندی وار کتاب که مازیار به می خواهد به دختری تجاوز کند و این بار اسحاق و دوستانش مانند فیلم های کاباره ای به یک باره سر می رسند و همه آدم بدها را می گیرند و کتاب تمام می شود.

"یه رازی توی دلمه که سنگینی می کنه . داره دیوونه م می کنه. من...."(آخرین سطر کتاب)

و این راز برای خواننده هم می ماند که این راز اسحاق چیه؟ اسلحه هایی که خانه مش کریم باقی گذاشته و یا چی؟

4. گردش زاويه ديدهاي مختلف كه گاهي داستان از ديد رضا گاهي از ديد ديگر شخصيت ها نوشته مي شود و گاهي هم داناي كل قصه را روايت مي كند بدون اينكه علت ويژه ايي داشته باشد از ديگر نقاط ضعف داستان است.

رمان رضا براهني به نام رازهاي سرزمين من كه از زبان شخصيت هاي مختلف بيان مي شود كاملاً پرمايه و توجيه پذير است چون داستان داراي شخصيت هاي متعدد با وقايع پيچ در پيچ است ولي اينجا با تنها يك اتفاق كه پيدا شدن يك چمدان اسلحه و گير افتادن قهرمان قصه است سروته قصه پايان مي يابد و از پيچيدگي شخصيت ها و اتفاقات تودرتو خبري نيست.

شكنجه شدن يك قهرمان آنهم با اغراق بيش از اندازه به كرات بيان مي شود و انگار تمام قهرمانان در اتاق شكنجه بوده اند و اشراف كامل دارند كه رضا در اثر شكنجه به هذيان گويي افتاده و افراد را لو داده است نه اينكه خودش اين كار را كرده است و اين بي شك نقصي بر نگارش از زاويه ديد است چون هر شخصيتي بايد زاويه ديد خود را بيان كند نه اينكه همه شخصيت ها داناي كل باشند.

5. رمان گاهي پرش هاي عجيب و غريبي دارد كه به هيچ عنوان در داستان پيش بيني نشده است و براي وقوع آن مقدمه چيني نشده است و پيش زمينه ندارد.

رضا از زندان ساواك آزاد مي شود(اصلاً در كتاب به نوع آزاد شدنش اشاره نشده)به متخصص مراجعه مي كند(در پروسه زماني بسيار محدود) و اينهم تشخيص پزشك:

" ..در واقع تحت فشارها به نوعي صرع مبتلا شده كه بر اثر ضربه و شدت اتصال برق بهش بوده.....هر رفتار عجيبي موقع خواب ازش سر زد سريع بيدارش كنيد توي طول روز هر چي تنها نباشه بهتره"(صفحه هفده)

بي شك با اين ضرس قاطع كه دكتر صرع را به شكنجه و جريان برق متصل مي كند ديدگاه نويسنده است نه پزشك معالج.

"حالا من عضوي از اين گروه هستم بهشون تعهد دارم هم قسم شديم واسه آزادي خلق و مملكتمون. خودت هم بهتر مي دوني وقتي با كسي دست ياعلي بدم تا آخرش هستم"(صفحه شصت و هشت)

يك كمونيست و دست ياعلي؟

" كارل ماركس فريدريش انگلس و افراد ديگري كه نمي شناختم ....همه نشان از نگاه و فلسفه كمونيستي داشت"(صفحه شصت و هفت)

و اينهم كل اطلاعات نويسنده از ديدگاه كمونيست؛ فقط دو اسم.

" ...در حين گذشتن از در هر خانه اي به پنجره هاي آن نگاه مي كردم، رفتم تا رسيدم به همان خانه اي كه پلاكش را كف دستم نوشته بودم. سي وسه"(صفحه سي و نه)

و اينهم ضريب هوشي يك مبارز كه مي داند ساواك پشت سرش است و يك شماره ساده سي و سه را هم كف دستش مي نويسد.

6. کل رمان حول یک چمدان اسلحه است که راز رمان هم در این اسلحه هاست:

" آن روز(چه روزی؟)من و مریم و مازیار و راننده ای که نمی شناختم رفتیم و ساک اسلحه را گرفتیم. من و مریم بیشتر برای رد گم کردن همراهشان رفته بودیم و اینکه مازیار اسلحه ها را از کجا گرفت و آورد را متوجه نشدم"(صفحه صد و ده)

حالا مازیار این اسلحه ها را از کجا گرفته مهم نیست ولی برای چکاری گرفته که حتماً مهم است نیست؟:

"ساک اسلحه دیگر توی دستم سنگینی می کرد. باید از شرش خلاص می شدم"(صفحه صدوشانزده)

اسلحه ها بدون هیچ توجیهی در دست اسحاق که از نظر سازمان صاد(؟)یک فرد مشکوک است می ماند و او باید از شر آنها که هیچ کارکردی ندارند خلاص شود.

"چون توی ساک یک کیف سامسونت کوچک رمزدار بود که اسلحه ها را داخل آن گذاشته بودند"(صفحه صدوهفده)

و حالا به نظر شما داخل کیف سامسونت چند اسلحه وجود دارد؟

" هفت تا کلت کمری و پنجاه و هفت تا گلوله و یه مسلسل"(صفحه چهل و هفت)

یعنی داخل یک کیف سامسونت اینهمه اسلحه جا می شود؟ در کل داستان یک نفر هم این اسلحه ها در دستش نمی گیرد و گلوله ای شلیک نمی کند ولی تمام داستان حول همین اسلحه های مشکوک می چرخد که به دست ساواک افتاده است.

" ما امروز می فهمم انقلابی که شد به خطر اسلحه آن ها نبود، بلکه به خاطر فهمی بود که از همین کارهای فرهنگی که بی ارزش فرضشان می کردم در ذهن مردم نقش بسته بود"(صفحه صد ونه)

بی شک تمام این مسایل پیش فرض خود نویسنده است نه کارکرد خود داستان و شخصیت پردازی آنها.

**

در آخر اگر بخواهیم به جمع بندی در مورد رمان برسیم باید اضافه کنم که قبل از مهدی رضایی خیلی افراد زیادی در مورد انقلاب رمان نوشته اند؛ علی اشرف درویشیان، احمد محمود و رضا براهنی با گرایشات چپگرایانه، عباس معروفی با تفکرات روشنفکرانه. حاصل کار همه آنها خواندنی هستند ولی دریغ از یک کار ماندنی. همه آنها یک طرفه نوشتند و به نفع گروه های خود انقلاب را مصادره کردند و من هنوز منتظرم که اثری در حد دن آرام شولوخوف که در دوران سیاه دیکتاتوری استالین نوشته شد و بسیار هم بی طرفانه و ادبی نوشته شد بخوانم. یعنی سعه صدر انقلاب و مردم ما از استالین بدتر است؟

مهدي رضايي از دوستان خوب و با محبت من هستند كه علاوه بر نويسندگي سايت بسيار فعالي به نام چوك دارند كه هر هفته به صورت كامل به روز مي شوند و يك مجله ماهانه ادبي هم دارند كه بسيار بهتر و پربارتر از تمام نشريات ادبي اداره مي شود و هر ماه به هزاران ايميل فرستاده مي شود ايشان منتقد و داستان نويس بسيار بامرام و با شخصيتي هستند كه صاحب اين قلم ايشان را يك بار هم نديده ام و او با محبت تمام کتاب می نویسند و بدون هیچ ادعایی آن را برای افرادی چون منی که غیر از غر زدن بلد نیستیم می فرستد و خود را ملزم به شنیدن این حرف های صدتا یک غاز می کند ولی چه باک او می نویسد و ما هم نقد می کند او جوان است و ما آفتاب لب بامیم. او خواهد نوشت و بی شک بهتر از همیشه.

برای دوست نادیده عزیزم جناب مهدی رضایی عزیز آرزوی بهروی و فیروزی دارم.

لطف اله شیرین زبان

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار