- بگذارید با یک گلایه آغاز کنیم. همان ابتدای آغاز تخریب، یکی از معاونان نهاد تخریب کننده به خبرنگار یکی از روزنامهها گفته بود: «چهار تا اتاق خشتی و گلی ارزش حفظ کردن ندارد.» پاسخ همان وقتمان را تکرار میکنم. مگر خانه پدری امام(ره) در خمین، خانه شهید مطهری(ره) در فریمان یا بیت آیتا... آسید جواد خامنهای در مشهد چیزی جز چند اتاق خشتی و گلی است؟ آیا میتوان متصور بود که روزی به بهانهای مشابه، مردم را برای همیشه از دیدن حسینیه جماران محروم کنیم و به جای آن در خوشبینانهترین حالت مجتمعی چندمنظوره در راستای اعتلای اندیشه امام (ره) بسازیم؟ آیا این مجتمع جای آن حسینیه محقر را میگیرد؟ آیا ...
- مهدیه مرحوم عابدزاده و همینطور بناهای مشابهی که به عنوان مثال ذکر شد، هر کدام یک «سمبل» است. به تعبیر فرهنگنامهها «سمبل» یعنی نماد و نشانه. طبعا هر سمبل و نشانهای یک وجه کالبدی دارد و یک وجه مفهومی. اما آیا میتوان این دو وجه را از یکدیگر جدا کرد؟ آیا کالبدی که مفهومی بر آن بار نشده دارای ارزش است؟ مفهوم چطور، آیا میتوان مفهوم منهای کالبد را نماد به حساب آورد؟ کاری که تا امروز با تخریب مهدیه صورت گرفته آسیب به همین وجه یعنی تخریب کالبد است؛ آسیبی که معنای بارشده بر کالبد را هم تحتالشعاع قرار داده و اگر منجر به ساخت بنایی نوساز شود، ویژگی «نمادین» مهدیه را به طور کلی دستخوش تغییر میکند؛ هر چند بارها از مسئولان همان نهاد و همینطور از یکی از بزرگان مشهد نقل شده باشد که: «مرحوم عابدزاده اینجا دعای ندبه میخواند، ما هم میخوانیم. اینجا درس علومدینی داده میشد، الان هم همین مسئله در دستور کار است و الخ...»
- صحبت از تبدیل یکی از طبقات مهدیه جدید به نگارخانه از همان ابتدای امر مطرح بود و حرف تازهای نیست. قبل از تخریب مهدیه یکی از مدیران نهاد تخریبکننده در جلسهای، از احداث یک مجتمع هشت طبقه و اختصاص یکی از طبقات آن به فضای نگارخانه صحبت کرده بود؛ نگارخانهای از تصاویر مرحوم عابدزاده و مدارس وی. اما گویا چه مسئولان آن نهاد مربوطه و چه مسئولان میراث فرهنگی درک نکردهاند که مشکل کار کجاست؟ مشکل اینجاست که ما درباره یک بنای معمولی صحبت نمیکنیم. این بنا یکی از مکانهای اثرگذار مشهد در نهضت ملی شدن نفت، محل حضور آیتا... بروجردی و شهید نواب صفوی، پایگاه و جایگاه انقلاب و اولین مکان در جهان است که دعای ندبه دستهجمعی در آن خوانده شده است. خواه بپذیرند یا نه، برای انتقال این تاریخ و این حس معنوی به مخاطب چارهای جز زیستن در این فضا وجود ندارد و برای زیستن در این فضا چارهای نیست جز باقی ماندن آن. این تجربه زیستن چیزی نیست که با دیدن چند عکس و قدم زدن در یک نگارخانه حاصل شود و همانطور که آن معاون میراث فرهنگی متذکر شده تنها با بازسازی عین به عین بنا که وظیفه آن نهاد محترم است، حاصل میشود.
- حرف آخر اینکه اگر تربیت طلاب خارجی اهمیت دارد، بهترین مکان برای این کار، مدارس مرحوم عابدزاده است. البته در صورتی که این مکانها به صورت قبلی آن باقی مانده باشد. آن وقت است که میتوان به طلاب فرصت زیستن در این فضا را داد و آنها را با ظرفیت اندیشه تشیع آشنا کرد؛ اندیشهای که یک حلبیفروش ساده را به یکی از بزرگترین خیران علوم دینی تبدیل میکند. این چیزی است که در لابهلای نوسازی بدون علم و قاعده گم خواهد شد.
مسعود نبیدوست