درباره زوال فضاهای شهری در تهران
کد خبر: ۷۲۵۳
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۵ 23 February 2015

لازم نیست آدم در تهران زحمت بالا‌رفتن روی پشت‌بام را به خود بدهد، تا در صحنه‌ای مشابه با آنچه در انتهای فیلم «آرزوهای متعالی» (١٩٨٨) مایک لی رخ می‌دهد، با این حقیقت مواجه شود که همه‌چیز به‌راستی در حال تغییر است. تغییری همه‌جانبه و هرروزه که در سایه آن هر‌آنچه سخت و استوار می‌نماید، «دود می‌شود و به هوا می‌رود». تهران نزدیک به دودهه است که به میدان «ساخت‌و‌ساز» بدل شده و البته این کارگاه پویا و عریض‌و‌طویل نه فقط کابوس که خواب شبانه و چرت نیم‌روز شهروندان تهرانی را پاره می‌کند، بلکه از معدود امکان‌های مشارکت در زندگی شهری و البته مقدم بر آن مشارکت در «بازار» است. کمتر کسی است که تکه‌زمینی در تهران داشته باشد و خواب کوبیدن و ساختن و استخراج ارزشی اضافی از آن را ندیده باشد.
به‌طورکلی، واقعیت آن است که فرآیند ساخت‌و‌سازی که پس از پایان جنگ به‌منظور بازسازی کشور آغاز شد، هیچ‌گاه متوقف نشد و در این میان، مسکن و شهرسازی فراتر از ارزش کاربری و ضرورت‌های معمول آنها برای رفع نیازهای شخصی و اجتماعی، به محملی برای سودآوری و به بازاری برای گردش مالی و بازتولید بیشتر ثروت بدل شد.
 پایان جنگ، از منظر اقتصاد سیاسی، مبدا اجرای سیاست تعدیل ساختاری صندوق بین‌المللی پول و گام‌برداشتن در مسیر سرمایه‌داری نئولیبرالیستی است. همه اکنون با این ادعا آشنا هستیم و بسیار شنیده و به آن خو گرفته‌ایم که دموکراسی از مسیری اقتصادی و به میانجی یک‌طبقه برجسته سرمایه‌دار مستقل محقق می‌شود که روند انباشت اولیه برای ایشان این فرصت را فراهم آورده تا پول انباشت‌شده را در چرخه تولید سرمایه‌ وارد کنند، کار و اشتغال و در عین حال بوروکرات بیافرینند، رشد اقتصادی و توسعه سیاسی به‌بار آورند و در یک کلام توأمان چرخ اقتصاد و سیاست را بگردانند. رویای بسیار شیرینی که البته هیچ‌گاه در عمل تحقق نیافت.
اگر مجموعه ساخت‌و‌سازهای شهری را بخشی از فرآیند گسترده‌تر انباشت اولیه بدانیم که بنا به تعریف و تجربه، خشن‌ترین و دردناک‌ترین مرحله بسط سرمایه‌داری است، تخفیف‌نیافتن تب ساخت‌و‌ساز خود می‌تواند علامتی از به‌انجام‌نرسیدن و عدم‌تحقق این مرحله اولیه باشد. درجازدن در مرحله انباشت یا همان غارت اولیه بحث مستقلی است و دلایل گوناگونی می‌توان برای آن برشمرد (از جمله، گره‌خوردن آن به شکل‌های غارت پیشاسرمایه‌داری و مناسبات تولید آسیایی، الزاماتی که سرمایه‌داری وابسته و فروش مواد خام و نفت تحمیل می‌کند و نیز تغییر پارادایم از سرمایه‌داری صنعتی به سرمایه‌داری مالی در سطح جهانی)، اما آنچه مسلم است تاثیر پذیرفتن مستقیم فضاهای شهری تهران از آن است.
از آن زمان که ناصرالدین‌شاه برج‌ها و باروهای فتحعلی‌شاهی را خراب کرد و دستور داد تا خندق‌های عمیق شهر را در رویای ساختن شهری چون پاریس هوسمان و البته به‌منظور کشاندن جمعیت به تهران به دلایل سیاسی، پر کنند تا در دوران اخیر حذف یارانه‌ها و خصوصی‌‌سازی‌های گسترده، تهران مرحله‌مرحله به شهری بی‌‌دروپیکرتر بدل شده و البته فرآیند رشد افقی و عمودی آن زیرتیغ ساخت‌و‌ساز همچنان ادامه دارد. این رشد و سازندگی انبوه، اما همزاد و درواقع میانجی ناپدیدشونده خرابی و ویرانی در مقیاسی گسترده است.
«ابعاد گوناگون یکی‌شدن تخریب با سازندگی در تهران را می‌توان در شهوت خانه و برج‌سازی بر فراز خط زلزله مشاهده کرد.»١ عمر سازه‌ها به زحمت به ٢٠‌سال می‌رسد و کالاها و مصالح و دست‌آخر خانه‌ها و برج‌ها روز‌به‌روز به شکل بی‌دوام‌تری وارد بازار می‌شوند، تا زودتر ویران شوند و سریع‌تر جا برای مصرف، باز و چرخه و گردش با شتاب تندتری طی شود.
مع‌الوصف، زوال، ناپایایی و عدم‌دوام بدون‌شک بارزترین صفت و درواقع منطق فضاهای شهری در تهران است و البته نباید از یاد برد که بزرگ‌ترین کارگزار این تولید زوال و ناپایایی، خود دولت، در مقام مجری طرح‌های بزرگ عمرانی و شهری است. موقعیت خاص شهرداری تهران در ساختار قدرت، که همچون سکویی برای رسیدن به ریاست‌جمهوری عمل می‌کند، بر وخامت وضعیت می‌افزاید. پروژه‌های شهری باید در کوتاه‌ترین مدت به سرانجام برسند و قید و ضمانت واقعی وجود ندارد که دوام پروژه‌ها و تدوام برنامه‌ریزی‌ها از افقی چهارساله بیشتر باشد.
 
به‌موازات این عدم‌دوام و ناپایایی در فضاهای شهری، نمودهایی از ناپایایی و گذرایی را می‌توان در سطح اجتماعی و زندگی روزمره نیز شناسایی کرد که حاکی از کالایی‌شدن زندگی شهری‌اند: از یک‌سو، با گذرایی و آنیّت تصاویر و نشانه‌هایی روبه‌رو‌ هستیم که ارزشی نمایشی یا نشانه‌شناختی دارند و به میانجی آنها شهر به فروشگاهی پرزرق‌وبرق از نشانه‌ها بدل شده که بی‌وقفه جایگزین یکدیگر می‌شوند و از سوی دیگر، با عدم‌اطمینان و ناپایایی در حیات مادی و ذهنی قشر عمده‌ای از جمعیت مواجهیم که هیچ مأمن و پناهگاهی برایشان زیر فشار «رشد اقتصادی» تعبیه نشده. از یک‌سو، نوعی نمایش مصرف هیستریک روح شهر را تسخیر کرده که منطق آن جایگزینی «آی‌پد» و «پورشه» مدل امسال به جای مدل‌های قدیمی‌تر و ‌الی آخر است و از سوی دیگر نوعی عدم‌قطعیت و ناامنی مهلک که، به میانجی نرخ لرزان ارز و قیمت کالاهای اساسی، در زندگی بخش عمده‌ای از جامعه به میزان زیاد تزریق می‌شود. طرفه آنکه پارادایم حقوقی مسلط که در آن قدرت مطابق با الگوی وضعیت استثنایی عمل می‌کند، جهت‌‌گیری مشابهی در راستای تولید عدم‌اطمینان و قطعیت دارد.
به‌واقع به میزانی که شتاب ساخت‌و‌ساز افزایش یابد و از دوام فضاهای زندگی شهری کاسته شود، شمار «جاماندگان» بیشتر خواهد شد و عده بیشتری باید از قطار زندگی شهری پیاده شوند. و بدین ترتیب روز‌به‌روز، امکان مشارکت در ساخت و شکل‌دهی فضاهای شهری به اقلیت محدودتری منحصر می‌شود. جاماندگان به حاشیه رانده می‌شوند و در مقابل، بانک‌ها، که تعدد و تکثیر ویروسی‌شان در سال‌های اخیر خود بهترین شاهد زوال و بحران است، مناسب‌ترین جاهای اقتصادی شهر را تسخیر  می‌کنند.
 تهران در دو، سه سال اخیر و با آرام‌شدن فضای سیاسی به‌راستی شهر بانک‌ها و موش‌ها، این نمادهای زوال و ناپایایی، است. امروز به شکل غم‌انگیزی، ٦٠میلیون‌موشی که در فاضلاب‌های تهران در حال تکثیر تصاعدی‌اند و الگو و دستورالعملی کارا از زندگی شهری به دست می‌دهند و بانک‌هایی که حالا در هر محله و سر هر کوچه‌ای سبز شده‌اند، به‌نظر تنها رقبای برجسته موجود در تسخیر و تصرف فضاهای شهری‌اند.
پی‌نوشت:
١- بارانه عمادیان، تاریخ طبیعی زوال، نشر بیدگل، ١٣٩١، ص ٧٣.

منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار