حمیدرضا عرب/باشگاهها درحالی برای جذب ستارههای لیگ به دنبال سبقت گرفتن از رقبای خود هستند و تلاش میکنند در این بازار پس نیفتند که عملاً در راه درآمدزایی موفقیتهای آنچنانی به دست نیاوردهاند. کما فیالسابق مسأله حق پخش تلویزیونی حل نشده باقی مانده و اساساً مشخص نیست حقوق باشگاهها در این شاهراه درآمدزایی چه میشود و چه زمان متولیان و تصمیمگیران حق واقعی باشگاهها از حق پخش تلویزیونی را پرداخت میکنند. بیتفاوتی مدیران باشگاهها نسبت به این موضوع مهم، خود بیانگر آسودگی خیال آنها از تأمین اولیه سالیانه است.
از سویی کمترین ذوق و خلاقیتی از جانب باشگاهها در راستای کسب درآمدهای جانبی - به جز پخش تلویزیونی- نیز مشاهده نمیشود و اغلب باشگاهها چشمشان به کمکهای دولتی و یا اسپانسرهایی است که آنها نیز با روابط دولتی به باشگاهها وصل شدهاند.
به روشنی اما باید دریافت که باشگاههای ریشهدار اروپایی تلاش فزایندهای در این راستا انجام میدهند و علاوه بر آنکه از راه حق پخش تلویزیونی به سودهای کلانی میرسند اما راههای نوآورانهای هم برای کسب درآمد دارند.
شاید تاکنون کمتر علاقهمند به فوتبالی با این واژه برخورد کرده باشد؛ «تور ورزشگاه!» اما هواداران فوتبال در اروپا به خوبی با این ماجرای جذاب و سودآور برای باشگاهها آشنایی دارند. «تور ورزشگاه» در واقع امکانی است برای هواداران تیمهای پرطرفدار که ساعاتی را در ورزشگاههای تیمهای محبوب خود بگذرانند و با صرف مبالغی که چندان هم چشمگیر نیست، از امکاناتی که در آن تعبیه شده نظیر موزه باشگاه، رستورانها و کافی شاپها و حتی فروشگاهها نیز بهرهمند شوند.
باشگاههای فوتبال ایران کم و بیش از ورزشگاههای اختصاصی برخوردارند و آن دسته از باشگاههایی که ورزشگاه اختصاصی ندارند نیز سالیانه ورزشگاههایی را در تملک خود درآوردهاند که میتوانند از طرق گوناگون از این ورزشگاهها درآمدزایی کنند اما هیچ انگیزهای در افکار مدیران و متولیان باشگاهها وجود ندارد.
برخی باشگاههای اروپایی نظیر منچستر یونایتد حتی از اسپانسرهای تبلیغاتی متنوعی در بازیها و تمرینات خود سود میبرند و با دو تبلیغ متفاوت در تمرینات و بازیها ظاهر میشوند که این بر درآمدهای سالیانه باشگاهها میافزاید. توجه به دیگر راههای درآمدزایی در این قبیل باشگاهها نیز هرگز فراموش نمیشود و بارها دیدهایم که به هنگام مراسم معارفه ستارههایی که خریداری شدهاند چه حجم از درآمد وارد حساب مالی باشگاه میشود و از طریق فروش پیراهن، تبلیغات محیطی و دیگر منابع درآمدزایی چه سودهایی عاید باشگاهها میشود.
کلیه این راههای درآمدزایی به باشگاهها امکان میدهد که در نقل و انتقالات با دست بازتری به سراغ ستارهها بروند و از جذب این ستارهها نیز سودهای کلانی به دست آورند اما در فوتبال ایران عملاً سودآوری از کنار ستارهها هیچ معنایی ندارد و به یاد نداریم که باشگاه استقلال یا باشگاه پرسپولیس برای معرفی ستارههای جذب شده مراسم معارفه برگزار کند، تبلیغات بگیرد و پیراهن آن بازیکن را به فروش برساند.
حتی برای باشگاه تراکتورسازی که نیمه خصوصی هم هست و ستارههای دهه اخیر فوتبال ایران را به خدمت گرفت (دژاگه و شجاعی) این شیوه درآمدزایی هیچ اهمیتی نداشت!
البته برای باشگاههایی که با وجود حیات چندین دههای خود فاقد فروشگاه اختصاصی، رستوران اختصاصی و دیگر منابع درآمدزایی اینچنینی هستند، اساساً درآمدزایی از راه فروش پیراهن بازیکنان درجه یک، محلی از اعراب ندارد.
سیستم نیمه دولتی به باشگاهها این امکان را داده که از بیخ و بن درآمدزایی در فوتبال را که راههای متنوع و گوناگونی دارد به شوخی بگیرند و هیچگاه به طور جدی در این راستا قدم برندارند. فوتبال در دنیا اما راه خودش را میرود و مسأله مارکتینگ و درآمدزایی حرف اول را در باشگاههای بزرگ میزند.
اتاق فکر تیمهای بزرگ جهان هر روز در حال ترسیم طرحهای خلاقانه درآمدزایی است و تلاش میکنند راههای تازهای را برای رسیدن به سود بیشتر به دست آورند اما در فوتبال ایران کمتر مدیری را در رأس هرم مدیریت باشگاهها دیدهایم که ایدهای داشته باشد و اگر هم در گذشته برخی مدیران چنین کردهاند چندان جدی گرفته نشدهاند و حتی از سوی برخی جریانهای رسانهای تفکرات آنها به سخره نیز گرفته شده است.
اینکه اخیراً متولیان فوتبال پای خود را در یک کفش کردهاند تا شاید برخی اشکالات ورزشگاهها از بین برود تا شاید افتضاح فینال جام حذفی تکرار نشود، بدون شک قدمی است رو به جلو اما این حساسیت دارد در قبال لیگی انجام میشود که باشگاههایش هیچیک به سودآوری صددرصدی نرسیدهاند و راههای درآمدزایی را نمیشناسند و بیشک اگر کمکهای دولتی نباشد، در کمتر از یک فصل به سرنوشت تیمهایی همچون پاس، راهآهن، صبا، استیلآذین، استقلال اهواز، پگاه گیلان و خیلیهای دیگر دچار خواهند شد.